چه حکایتی
لب ما و قصه ی زلف تو، چه توهمی، چه حکایتی،
تو سر زدن به خیال ما، چه ترحمی، چه سخاوتی
به نماز صبح و شبت سلام و به نور در نَسَبت سلام
و به خال کنج لبت سلام، که نشسته با چه ملاحتی
وسط " الست بربکم" شده ایم در نظر تو گم
دل ما پیاله، لب تو خم، زده ایم جام ولایتی
به جمال وارث کوثری، به خدا محمد دیگری
به روایتی خود حیدری، چه شباهتی، چه اصالتی
"بلغ العلی به کمال" تو ، "کشف الدجی به جمال" تو
به تو و قشنگی خال تو، صلوات هر دم و ساعتی
شده پر دو چشم تو در ازل، یکی از شراب و یکی عسل
نظرت چه کرده در این غزل، که چنین گرفته حلاوتی
تو که آینه تو که آیتی، تو که آبروی عبادتی
تو که با دل همه راحتی، تو قیام کن که قیامتی
زد اگر کسی در خانه ات، دل ماست کرده بهانه ات
که به جستجوی نشانه ات، ز سحر شنیده بشارتی
غزلم اگر تو بسازیم، و نی ام اگر بنوازیم
به نسیم یاد تو راضیم نه گلایه ای نه شکایتی
نه، مرا نبین، رصدم نکن، و نظر به خوب و بدم نکن
ز درت بیا و ردم نکن تو که از تبار کرامتی
*با تشکر از بازدید شما . هر گونه استفاده از متون و تصاویر این وبلاگ ممنوع میباشد . *
- ۹۲/۱۲/۰۷
- ۴۴۱ نمايش
جمعه ینی مادر ! چشم انتظار / در هوای دیدن روی نگار
جمعه ینی یک سما دلواپسی / میشود مولا ! به داد ما رسی ؟؟!