قلبی دیگر
هر آدمی دو قلب دارد،قلبی که از بودن آن باخبر است و قلبی که از حضورش بی خبر.
قلبی که از آن باخبر است،همان قلبی است که در سینه می تپد ،همان که گاهی می شکند، گاهی می گیرد و گاهی می سوزد ،گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه,و گاهی هم از دست می رود.
با این دل می شود دلبردگی و بی دلی را تجربه کرد. دل سوختگی و دل شکستگی هم توی همین دل اتفاق می افتد. سنگ دلی و سیاه دلی هم ماجرای این دل است.
با این دل است که عاشق می شویم. با این دل است که دعا می کنیم ، و گاهی با همین دل است که نفرین می کنیم و کینه می ورزیم و بد دل می شویم.
اما قلب دیگری هم هست. قلبی که از بودنش بی خبریم. این قلب اما در سینه جا نمی شود و به جای آن که بتپد،می وزد و می بارد و می گردد و می تابد ...
این قلب نه می شکند و نه می سوزد و نه می گیرد، سیاه و سنگ نمی شود، از دست هم نمی رود.
زلال است و جاری، مثل رود و مثل نسیم. و آنقدر سبک که هیچ وقت ، هیچ جا نمی ماند.
بالا می رود و بالا می رود و بین زمین و ملکوت می رقصد.آدم همیشه از این قلبش عقب می ماند ...
این همان قلب است که وقتی تو نفرین می کنی، او دعا می کند، وقتی تو بد می گویی و بیزاری، او عشق می ورزد ، وقتی تو می رنجی او می بخشد... .
این قلب کار خودش را می کند ،نه به احساسات کاری دارد، نه به تعقلت، نه به آن چه می گویی و نه به آن چه می خواهی و آدم ها به خاطر همین دوست داشتنی اند . به خاطر قلب دیگرشان ، به خاطر قلبی که از بودنش بی خبرند ...
*با تشکر از بازدید شما . هر گونه استفاده از متون و تصاویر این وبلاگ ممنوع میباشد . *
- ۹۲/۱۲/۲۱
- ۴۱۸ نمايش
از این متنی که گذاشتید ( قلبی دیگر ) خیلی خوشم اومد . خیلی قشنگ بود . لطفا بازم از این متن ها تو وبلاگتون بذارید ...
ممنون