جوان و جوانه

وبلاگ شخصی

جوان و جوانه

وبلاگ شخصی

جوان و جوانه

وَ إِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بابْصَارِهِمْ لَمَّاسَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَ مَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ
با نام تو ، اغاز میکنیم
تویی که از همه کس به ما نزدیک تری
و تنها فقط تو برایم کافی هستی ...
جوان ، جوان و جوانی ، امید ، اینده ، معنویت ، فرهنگ،اقتصاد و کارافرینی
شنیده شدن ، نیازهای ویژه یک جوان ، توجه جوان ایرانی ،رادیو جوان برای همه جوان دلان ایرانی
ویژه همه ی جوانان با استعداد و با ذوق ایرانی ، رادیو جوان ، نبضی تپنده برای جوان ایرانی
شبکه رادیویی جوان ،
موج FM ، فرکانس 88
شماره پیامک شبکه :
30000881
شماره تماس با شبکه :
02122040000-22050952

منتظر نظرات زیبای شما در پست های وبلاگ هستیم .

اخرين مطالب جوان و جوانه
آخرين نظرات شما در جوان و جوانه
نویسنده
تارنماهاي ويژه جوان و جوانه

تو که ماهی ...

جمعه آبان ۹ ۱۳۹۳

نذر دستهای تو … هر وقت اضطرار و تشنگی امان می برد ، هر وقت بی ادبی ایمان را تهدید می کند، 
هر وقت بی وفایی و بی معرفتی کمر می شکند،هر وقت گره های زندگی آنقدر پیچیده می شود که کسی را یارای باز کردن آن نیست...، همه دلتنگ مردی با ایمان و با ادب و با وفا و با معرفت می شوند که گره های سخت و در هم پیچیده را "بی دست" باز می کند.
پس سلام خدا و فرشتگان مقرب و پیامبران و صالحان و همه شهدا و راست گویان و راست قامتان و پاکان تاریخ هر صبح و شب بر تو باد ای پسر بی نظیر امیرالمومنین ، من کیم که شهادت بدهم که تو همان عبد صالحی هستی که یاری امام زمانت را کوچک نشمردی و سنگ تمام گذاشتی و چه نیکو برادر صبور مجاهد حمایت کننده ای هستی...و من اینجا ایستاده ام صله تولد تو که هدیهی ام البنین شجاع و مهربان به زهرا و علی و حسن و حسین و زینبی از تو که علمدار و سقا و رشید و باوفا و گره گشایی
از تو که ماهی... ماه بنی هاشم ، باز کردن گره قصه های پر غصه امام زمانم را بخواهم
که بی او ما را یارای نوشیدن نوشداروی قرآن نیست ، که بی او تشنگی و بی ادبی و بی معرفتی ما را تهدید می کند ، که بی او... عمو جان سخت می گذرد سخت...


*با تشکر از بازدید شما . هر گونه استفاده از متون و تصاویر این وبلاگ ممنوع میباشد . *
  • ۹۳/۰۸/۰۹
  • ۴۵۳ نمايش
  • جوان و جوانه

نظرات شما (۱)

  • فاطمه بخشی
  • میگن: تو جنگ صفین عباس جلوی مالک اشتر می ایسته و میگه منو هم باید باخودت به میدان ببری!
    مالک لبخند میزنه.. عباس با صدایی بلند تر و عصبانی تر میگه: مالک نخند من هم میخوام تو میدان باشم...
    مالک که عصبانیت عباس رو میبینه خندشو جمع میکنه و میگه:
    " تو قمر بنی هاشمی عباس ، بمان ، بمان و برشب های تار صفین بتاب "

    " یاقمر بنی هاشم " 
    پاسخ :
     یاقمر بنی هاشم 
    دستم بگیر با دست کرامتت
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">