این پست : به قلم مژده لواسانی / سردبیر جوان رادیو
دل دل کردنِ رسیدن به پخش زنده و سلام به مخاطب
شوقِ همنفسی با نادیده ی عزیز
دلهره ی رسیدنِ مهمان
چراغ سبز استودیو و سلام...
تجربه ی لبخند و ترس و هیجان و عشق و شور و اشک و شوق...
برای من
از کودکی تا جوانی،رادیو یعنی زندگی!
شعار نیست که بگویم،من با رادیو بزرگ شدم
و حالا در هفتاد و چهار سالگی اش،جوان تر از همیشه،با غرور و شکوه،کنارم ایستاده است...
و من دوره میکنم تمام این سالها را
و خاطره تازه میکنم روزهای تلخ و شیرینش را...
چه روزهای عجیبی،چه روزهای عزیزی،چه روزهای...
وقتی تویی و میکروفن جادویی و دنیای خیال انگیز که تو را از صدایت به رویای شنونده ات گره میزند...وقتی توی و قلمی که عشقت را به ذهن مخاطب پیوند میزند و مینویسی و مینویسی تا همکلامش باشی،هم قصه اش،هم خاطره اش،هم دردش...
و رادیو که تمام این سالها پای سفره ی مردم،عضوی از خانواده ی شان بوده است،از تبسمِ صبح های جمعه تا رویای قصه ی شب..
خندانده است و گریانده،قدم به قدم و پا به پا...